دل نوشته عاشقانه ای از maryam

خدایا..چن وقته ؛چن وقت ک چه عرض کنم خیلی وقته شب وروزم معلوم نیس.بیخودی بغض میکنم بیخودی گریه میکنم ..بایهتلنگرکوچیک..بایه اسم ..بادیدن عکس دونفره..خدایا خواهش میکنم بهش بفهمون ک دلتنگشم..عاشقشم..دیوونشم..خودت میدونی ک حسی که من بهش دارم ن هوسه نه چیزدیگ..پس اجازه بده باهاش باشم اجازه بده همه چی جورشه ک ماکنارهم باشیم یه روز بشه ک همو دیدیم بخندیم نه گریه

">
+ نوشته شده در شنبه 15 شهريور 1398برچسب:, ساعت 23:51 توسط پسر مهربان |

اینم نوعی عشق معنوی.مهم این که عاشقیرو تجربه کنید<<خاطره ای از یه بسیجی>>

بسم رب شهدا
اینجانب این بنده حقیر و گنه کار خدا بعد از کلی فکر کردن توانستم عشق های خود را پیدا کنم ولی نمی دانم که آیا آن ها هم به من علاقه ای دارند یا خیر.
1.خدای مهربانم
2.اهل بیت مخصوصا حضرت علی و آقا امام زمان (عج)
3.افراد دانا و با تقوا
4.و در آخر خانواده خوبم

و از همه مهم تر شهادت را دوست دارم و به شهادت و شهیدان عشق می ورزم.


از شما مي خواهم كه در مرحله اوّل خود را بسازيد و بعد ديگران را

">
+ نوشته شده در پنج شنبه 13 شهريور 1398برچسب:, ساعت 11:41 توسط پسر مهربان |

خاطره ای از اوا خانوم

عشق خواهرونه..
همیشه اولش ک اس میدیم با غیبت شروع میشه..ایناهاش!

مت: راسی آوا اینو یادم رفت بگم،ممد(شوی من) چ شیکمی آوارده،مث حمید(شوی غزال) قلنبه شده...پریسا دنیای

پت: توام فهمیدیا ک داریم ما آب میشیم اونا گوشت..همسراشون خوبه د لامصب...

و اما حالا تعریف از خودمون:

مت:ما ک گلیم هزار ماشالا..بیار اون اسفندو دود کنم چش شوره...

پت:گل کاکتوسیم...برا کوری چشم دشمنامون صلوات بفرس..

مت:گل خرزهره حتی.. همش عکستو دارم میبینم..خودتو میخوام آوا ن عکست...

پت: یواش اشک بریز،آب مماخت ریخت رو شونم..بیا بخلم خودمونو قتل عام کنیم..

مت:خیلی دوست دارم سگ..آخر فرار میکنم ا خونه میام پیشت

پت:بیا با هم فرار کنیم.. یادداشت کن.. قرارمون ساعت عشق زیر پل سرنوشت


مت:غذا هم وردار،زیر پل چاد بزنیم ا گشنگی نمیریم...

زندگی عشخولانه..پاک و بی ریا...

پت:لواشک و چیپس با من.. ی ضبطم میارم شبا با معتادا زیر پل قرش بدیم...

مت:من باکلاسم..لپ تاپ میارم..آخ چ زندگی بشه..

پت:عجب عشخولانه.. میز ناهار خوری و چوب لباسی با من...

مت:افتابه لگنم با من.. وای همسرم ما چ خوشبختیم...

پت و مت در اخبار20:30(پیش ب سوی شهرت)

پت: غزال اگه گفتن چرا فرار کردین؟ فقط بگو: ب نام خدا..خواست خدا و قدرت عشخ بود..

مت:واقعت اگه خدا نمیخواس ک اصن نمیشد خیلی سختی کشیدیم تا ب هم رسیدیم..

پت: بعد همدیگه رو میگیریم بخل..رو ب دوربین دست تکون میدیم و گریه میکنیم..

مت:بیا بخلم ک سختیا تموم شد..دیوونه ی خودمی

بازم لاو ترکوندن:

پت:تا الان داشتم میخندیدما..بیهوش شده بودم.. بجون غزالم عاشقتم..

مت:فدات شم خیلی گلی.. شبت غزالی

پت:توام شبت گوز گوزی خر زهره ی من...

">
+ نوشته شده در دو شنبه 10 شهريور 1398برچسب:, ساعت 12:9 توسط پسر مهربان |

خاطره ای از arezoo va abbas

اولین دیدار منو عشقم بهترین خاطره مشترک بین ما دوتاس
اولش قرار بود فقط یه دیدار معمولی باشه و یه تشکر برای کاری برا هم کرده بودیم ...یه کادو قشنگم برام گرفته بود برای تشکر ...
اما آخرش تبدیل شد به یه درخواست عاشقانه برای کنار هم موندن :

">
+ نوشته شده در چهار شنبه 5 شهريور 1398برچسب:, ساعت 13:30 توسط پسر مهربان |

خاطرهای زیبا از دوستم امید

یه روز تو نشسته بودم پای کامپیوتر بابامم کنارم بود داشتیم تو اینتر نت میگشتیم باهم که یهو گوشیم زنگ خورد من دیدم شماره ی قریبه افتاده نمیخواستم جواب بدم ولی دیدم جواب ندم بابام شک میکنه برداشتم دیدم خودشه به هزار مکافات بهش فهموندم بابام پیشم نشسته که قطع کنه قطع کرد ولی تمیدونم چرا هی پشت سر هم زنگ میزد انقدر زنگ زد که آخر بیخیال اینترنت شدم از خونه رفتم بیرون تا جواب دابشو بدم ] اینجوری بود که نزدیک بود گوشیو عشق و سرم به باد بره [Web] -

">
+ نوشته شده در سه شنبه 4 شهريور 1398برچسب:, ساعت 22:51 توسط پسر مهربان |

خاطره ای از دوست ابنبات

این خاطره مال یه بنده خداست که از دوستای نزدیکه
دوستم یه نفرو خیلی دوس داشت یه چیزی نوشتم شما یه چیزی میخونید
خلاصه هر چی ما بهش گفتیم این بدرد تو نمیخوره
ازتو خیلی پایین تره ترو اصلا نمیخواد به بازیت گرفته باور نمیکرد که نمیکرد
حتی وقتی هم قهر میکردن این دوست من بود که باید میرفت منت کشی
دوستم چقد برای هر مناسبت با اینکه دختر بود و دستش تو جیب باباش بود هدیه میخرید.. اما اون هیی به هیچی
فقد یه عطر به دوستم داد که اونم دوستم بزور ازش گرفت
یعنی خدا میدونه چقد این دختر گریه کرد غصه خورد با اینو اون دعواش شد
پشت سرش چقد روزنامه حرف درست کردن اما بازم دست نکشید
اسم پسر رو تک تک بدنش حکاکی کرد ..
اخرش که چی؟؟!!!
بنظرتون بهم رسیدن یانه؟؟
پسره گف میخام برم سربازی خدافظ برو از زندگیم بیرون از دستت خسته شدم توله سگ

">
+ نوشته شده در سه شنبه 4 شهريور 1398برچسب:, ساعت 15:48 توسط پسر مهربان |

خاطره ابنبات چوبی

سلا.خاطره ها که زیاده اما یک چیز را باید بگم که هیچ وقت به هیچکس نباد زاد بگی دوستت دارم.همیشه سعی کن حد تعادل رعایت کنی هر چی کمتر خودتو بروز بدی بیشتر دوستت داره .اینو همیشه یادت باشه که خودت مثل یک کتابورق نزن مثل دفتر باش که هر روز یه اتفاق جدید باشی

">
+ نوشته شده در سه شنبه 4 شهريور 1398برچسب:, ساعت 15:21 توسط پسر مهربان |

واسه رسیدن به عشقت تلاش کن مثل یک مرد

 

">
+ نوشته شده در سه شنبه 21 مرداد 1393برچسب:, ساعت 15:34 توسط پسر مهربان |

عشق واقعی یعنی ......

+ نوشته شده در سه شنبه 21 مرداد 1393برچسب:, ساعت 15:29 توسط پسر مهربان |

+ نوشته شده در یک شنبه 12 شهريور 1398برچسب:, ساعت 12:25 توسط پسر مهربان |

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد